سلام بعد مدتها... جگر گوشه ام خیلی با بابایی جوره.. بازیهای خطرناک و جدید و .. همه رو با بابایی پایست و می خنده.. حتی گاهی که بابایی سرش تو روزنامه و لپ تاپه الکی میخنده و جلب توجه می کنه آخه نازی عزیزم .. وقتی بابایی بیرون میره یا میاد دم در گریه میکنه که منم ببر اونهم چه اشکهایی و چه صدایی.. آدم دلش کباب میشه.. بابایی هم میبردش بیرون و تو حیاط کلی خوشحاله و می خنده.. امروز هم رفت بابایی ... موندیم جگر گوشه ام و من و خدا و صداهایی بابایی از پشت تلفن.. ...