karenkaren، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 6 روز سن داره

جگرگوشه ام و من

....چی بگم..

1390/5/14 13:26
نویسنده : شیرین
119 بازدید
اشتراک گذاری

جگر گوشه ام و من چه روزها و شبها رو تنهایی سپری کردیم جگر گوشه ام حتی گاهی که احساسا می کرد ناراحتم یا نگران خودش بازی می کرد و کاری به کارم نداشت چه شبها که از ترس زودی میرفتیم اتاق خواب و سریع درش و قفل می کردم،چه شبهایی که وقتی در کنارم خواب بودی از تنهایی گریه کردم بی صدا.. چه روزهایی که تنهایی رو با تمام استخونهام حتی مغز استخونم تجربه کردم ولی فردا تموم میشه و بابایی برای همیشه میاد پیشمون

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

سعیده
15 مرداد 90 11:21
مامانی چرا اینقدر دل مرده شدی من نباشم که شما اینجوری ناراحتی از این تاریخ من می خوام یه دوست خوب برای تو باشم چون فکر می کنم درکت می کنم.مامانی شاد باش وبه بالیدن گل پسرت دلخوش باش

سلام سعیده جونم قربون محبتت عزیزم ،از اینکه من و درک میکنی ازت ممنونم امیدوارم دوستهای خوبی برای هم باشیم