ندارد..
جگر گوشه ماشاا.. حسابی زبون باز کرده و حرف میزنه وقتی به زحمت میگه ماما لباشم حسابی جمع میکنه هر کاری داشته باشم میام پیشش نمی تونم مقاومت کنم امروز صبح که زودتر از من بیدار شده بود به عکس بابایی نگاه می کرد و بی صدا با لبای نازش با با با .. میگفت آآآآه ه ه که چقدر دلم زخمی میشه این صحنه ها رو می بینم انگار خدا منو با روحیه لطیف آفریده میخواد تو دنیا زجر بکشم واللا.. چی بگم..
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی