karenkaren، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 12 روز سن داره

جگرگوشه ام و من

روز م م م م ادر..

1390/3/3 12:14
نویسنده : شیرین
87 بازدید
اشتراک گذاری

دیروز روز مادر بود اینقدر غمگین و بی حوصله بودم حتی به مادر جان خودمم نزنگیدم دیروز موقع برگشتن از سر کار 1ساعت تو ترافیک گیر کردم .. دوست داشتم خوب فکر کنم در مورد مادر بودن خودم و مسئولیت سنگینی که به گردنمه .. و اینکه مامانم چقدر برای من زحمت کشیده .. خواهرم زنگید بپرسه واسه مامای جان چی بخریم و منم حوصله نداشتم گفتم فکر می کنم بهت می گم آخه از مامانم هم دورم .. داشتم در مورد احساسم به جگر گوشه فکر می کردم که یه لحظه نمی تونم ازش غافل شم و واسه خودم باشم همش نگرانشم .. همش احساس گناه میکنم اگه یه کوچولو کم توجهی کنم ..

niniweblog.com

niniweblog.com   

خلاصه مادر شدن شاید اونقدر سخت نباشه مادر نمونه شدن سخته.. همش داشتم به گذشت و فداکاریهای بی شمار مامانم فکر می کردم .. شوهرم 5شنبه که اینجا بود واسم روز زن و پیشاپیش تبریک گفت دیشبم احساس ناراحتی می کرد که چرا نیستش تا کادو بگیره و شیرینی و جشن بگیریم .. برام زیاد مهم نیست ..

niniweblog.com

دوست دارم زنده باشم و روزی رو ببینم که جگر گوشه با بابایی واسه روز مادر برن خرید و من و غافلگیر کنن..

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)