گزارش خاله از جگر گوشه
دیروز جگر گوشه خوابید و خاله اومد و من سر کار رفتم .. برگشتنی یه بادکنک براش گرفتم از اونهایی که گاز مخصوص دارن و تو هوا وایمیستن، همین که در رو باز کردم بادکنک رو آوردم جلوی در که جگر گوشه فوق العاده متعجب شد بعد کم کم کانکت شد و باش بازی کرد بازی که چه عرض کنم کتکش میزد اونهم دوباره میرفت هوا ... خاله گفت وقتی از خواب بیدار شد کلی گریه کرد و همش می گفت مامان بابا..دیشب به بابایی هم گفتم که خیلی نگرانم نکنه ضربه روحی بهش وارد شه.. بعد اینکه خاله رفت ازم جدا نمی شد حتی یه چایی بخورم می نشستم پیشش بازی می کرد می خواستم برم چیزی بخورم همش بی حوصلگی می کرد چقدر هم مقاومت کرد که نخوابه... آخر سرم منم شام نخوردم و بردمش خوابوندم بغل خودم ،خودمم خوابیدم تا استرس نداشته و آروم بخوابه..
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی