شاخ در آوردن بابایی و من
خانم کفشدوزک بچه هاش و جمع کرد و شمردشون ١ ٢ ٣ ٤ ٥ شیش هف ٨ ٩ ده ... اینهایی که به حروف نوشتم و جگر گوشه ام می گفت من صبر می کردم پشت سر من میشمرد بابایی و من ٢ ٣ تا شاخ رو سرمون سبز شده بود جگر گوشه ام رو تشویق می کردیم و جگر گوشه ام هی خودش دست میزد و یاد اوری می کرد که بازم تشویقش کنیم ولی خداییش شاهکار کرد تازه انگشتای دستشم میبنده و باز میکنه با من میشماره ماشاا.. تشویق کردن و دست زدن واسش و خیلی دوست داره یکی یکی نگاه میکنه ببینه کی واسش دست میزنه و کی دست نمی زنه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی